از پـــــازیــــریک تا آینـــــــــــــــده
ایران دو هزار و پانصد سال پیش:
اسبان با آرایش هخامنشی ، گوزن خالدار ایرانی ، رنگهای درخشان ، مهارت در گره زدن ، همه نشان از هویتی ایرانی است که پس از سده ها خودرا دردرون یک فرش نمایان می سازد. تا جایی که باستان شناسان را وادار به تایید هویت ایرانی فرش دره پازیریک می کند . این یعنی تعهد هنرمند آن دوره نسبت به آنچه تولید می کند وآنچه از خود برجای می گذارد. سالها ، دهه ها و سده ها طبیعت مسیر خود را پیموده است . علوفه ها همچنان سبز و با طراوت می رویند . گلها با کم و بیش آب، در فلات ایران به هستی رنگ می بخشند. دامها به وظیفه چرا ادامه می دهند و دستان بافندگان همچنان پر است از زخمهای گره زنی در درازای عمر فرش. ساخت فرش کاریست گروهی . کوچک وبزرگ . زن ومرد . زشت وزیبا . همه در کنار هم و هر فرد یک گره وهر گره یک رنگ و هر رنگ یک احساس ،اما در کالبد یک آهنگ هماهنگ وآنچه گسترده می شود عشق است و رویا وداستان بافندگان آن. گره ها جای یکدیگر را تنگ نمی کنند. رنگهای روشن، خود را به رخ رنگهای تیره نمی کشند. چون خوب می دانند با هم بودن وفشرده شدن در کنار هم است که به آنها معنا می بخشد.
دستبافته فرش خاک پای آدمیان است. فرش هنر جاری در زندگیست . هر چه بیشتر زیر پا بماند ، ذات ، دوام ، توان تخیل و رویا و فرهنگ بافند گان خود را بهتر نشان می دهد .
و اما امروز؛
فرش از زمین که مفهوم (گستره یا همان فرش ) را معنا می بخشد، ازرویا ها وداستان گره ها جدا شده ودر حصار قابی تحمیلی آویزان دیوار شده است. تابلو فرشهایی که هیچ نشانی ازپیشینه و نقشهای بر گرفته از زندگی ایرانیان ندارد . کپی هایی از نقاشیهای قرون وسطی تا عکسهای سرقت شده از شبکه های اجتماعی مجازی اکنون . کم کم نقشهای نیلوفر آبی ، گل اناری ، ترنج و بوته گل سرخی جای خود را به مونالیزا و تندیس داوود داده اند سود جویان بی هویت نمی دانند که بهای فرش ایرانی در سرشت ایرانی بودن آن است نه نمای بیرونی بیگانه با زادگاهش. اگر ۲۵۰۰ سال به جلو برویم و جنگهای هسته ای همه تلاشهای آدمی را در درازای سده ها رنج وتلاش به نابودی کشانده باشد ودر دهکده کوچک جهانی تنها تابلو فرشی باقی بماند ، آیا نشانی از داستان گره های ایرانیان در آن وجود خواهد داشت؟
نظر شما :